تنها
دیروز با یک دسته گل رز آمده بود به دیدنم.با یک نگاه مهربان.همان نگاهی که سالها آرزو داشتم واز من دریغ میکرد.گریه کردو گفت دلش برایم تنگ شده است ولی من فقط نگاهش میکردم.وقتی رفت سنگ قبرش از اشکهایم خیس شده بود! گاهي گمان نمي كني و ميشود گاهي نمي شود كه نمي شود گاهي هزار دوره دعا بي اجابتست گاهي نگفته قرعه بنام تو مي شود گاهي گداي گدايي و بخت نيست گاهي تمام شهر گداي تو مي شود
دهقان پیر با ناله می گفت: ارباب ، آخر درد من یکی دوتا نیست ، با وجود ای همه بدبختی نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را ((چپ)) آفریده است؟؟؟ دختر همه چیز را دو تا می بیند!!! ارباب پرخاش کرد که بدبخت ! چهل سال است که نان مرا زهرمار می کنی! مگر کور بودی ندیدی که چشم دختر من هم ((چپ)) است؟! گفت چرا ارباب دیدم... اما... چیزی که هست ، دختر شما همه این خوشبختی را ((دوتا)) می بیند... ولی دختر من همه ای بدختی ها را... به تمناي نگاهي مي توان تشنه جانبازي شد مي توان دل خوش كرد به كلامي كه شنيد از دو خط نامه سرد مي توان داغ شد و شعله كشيد از جهنم گذري كرد و گذشت به گذرگاه رسيد به گذر گاه تباهي به جنون وز عطش فرياد زد فرياد زد... زمان مي گذرد و در انتهاي راه مي فهمي چقدر حرف نگفته در دل باقي مانده حرفهايي كه مي توانست راهي به سوي عشق باشد حرفهاي ناتمامي كه در كوچه هاي بن بست زندگي اسيرند ناگهان لحظه غربت مي رسد و تو در مي يابي كه چقدر زود دير شده حرف هاي ما هنوز ناتمام تا نگاه مي كني وقت رفتن است باز هم همان حكايت هميشگي ! پيش از آنكه با خبر شوي لحظه عزيمت تو ناگريز مي شود آي ... آي ... دريغ و حسرت هميشگي ! ناگهان چقدر زود دير مي شود ؟!!؟
هرکجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت ؟ من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید واژه را باید شست. در این بی کران پهنه ای زندگانی که مرگ سیاهست پایان کارش چی می خواهی ، ای دختر آسمانها ز یاری که تابوت عشق است بارش شرنگ است، سنگ است، رنگ است و ماتم ز پا تا به سر بی سرو پا سرایم دریغ از همه هرچه بودم برایت دریغ از همه هرچه بودی برایم همه هرچه بودم همه هرچه بودی فسون هوس بود و افیون مستی دوتا نیست بودیم هیچ آفریده فرو مرده در پهنه ی پوچ هستی نه دریا شدم خسته با بار کشتی نه کشتی به امواج دریا نشسته تهی بیستونم دریغا که شیرین نه فرهاد شیرین دلم را شکسته. من برگی خانه بردوشم و ولگرد که در نهایت همیشه هیچ درختی صاحبش نیست. زیر روشنایی مات ماه ، گردش کنیم... آسمان کاملاً صاف بود. مهذا، پاره ابر سیاه ، صورت نازنین ماه را ، در سیاهی خود ناپدید می کرد... گفتم : آسمان به این صافی معلوم نیست این قطعه ابر سیاه ، از گریبان ما چه می خواهد؟ اشاره به ابر کرد ، آهی کشید و گفت: آن... آن ابر نیست ! عصاره است. عصاره ناله های پنهانی عشاق واقعی است... روی ماه را می پوشاند ، تا ماه شاهد عشق دروغ من و تو نباشد... تاشقايق هست زندگي بايد كرد خبري از دل پر درد گل ياس نداشت بايد اينجور نوشت هر گلي هم باشي چه شقايق چه گل پيچك وياس زندگي اجبار است. ياقوت لب لعل تو ياقوت مرا قوت ياقوت نهم نام لب لعل تو يا قوت قربان وفاتم به وفاتم گذري كن تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت
Power By:
LoxBlog.Com |